برای من که ارتباطم با خیلی از دوستای نزدیکم این روزا از طریق تلگرام یا دایرکت و این چیزا شده، یه وقتایی اون عدم وجود body language خیلی آزاردهنده به نظر میاد. همین دیروز بود. اون یادگاری که سحر فرستاد و نتونستم گیف / استیکر یا حتی حرف مناسب برای جواب دادن بهش رو پیدا کنم و خب سخت بود. بهش گفتم کاش می‌شد برگردم به اون روز لابی مثلا، ولی خب نمی‌شد. ولی با این حال، تجربه‌ی این مدت دور بودن و از دور حرف زدن یه چیزایی رو بهم فهمونده. مثلا همین یه « :) » ساده رو در نظر بگیرید. البته نه! اصلا هم ساده نیست! همیشه هزارجور برداشت مختلف می‌شه ازش داشت. ولی با این حال، من دیگه می‌دونم که وقتی آدم الف « :)‌ » رو در موقعیت A برام می‌فرسته دقیقا چه معنی‌ای می‌ده. یا وقتی همون آدم همون ایموجی رو در موقعیت B می‌فرسته معنیش چقدر فرق داره. همین طور برای آدم ب و پ و ت و ث و ج و چ و ح و خ و. تو موقعیت‌های A و B و C و D و E و F و. 
اما اگه یه آدم جدید همون ایموجی رو توی هر کدوم از موقعیت‌های A تا Z بفرسته، دیگه برام قابل تشخیص نیست که یعنی چی. یه جورایی انگار درکی که توی body language آدما توی همون برخوردای اول، اون آدم رو بهمون می‌شناسونه، توی چت کردن طی یه تجربه‌ی طولانی باید فهمیده شه. تازه اون میون یه عالمه برداشت شخصی و فکرای خود آدم راجع به طرف هم روی شکل گرفتن اون تجربه اثر می‌گذاره. و این‌که سخت‌تر می‌شه تشخیص داد اون آدم واقعا داره حس دقیق همون لحظه‌ش رو می‌گه؟ یا چیزی رو داره پشت اون کلمه‌های تایپ شده پنهان می‌کنه؟ و خب، این داستانیه که من یکی بدجوری توش گیر افتادم! از اینکه ندونم این حس و اون دریافت و اون برداشت از حرفای هر کدوم از این آدما همونیه که اونا می‌خوان یا نه (که فکر کنم در اکثر موارد نیست)، خیلی خسته می‌شم :( یه جاهایی هم حتی اونقدر درگیر این فکر شدم که عطای اون چت کردن رو به لقاش بخشیدم و خب قطعا خیلی اشتباه بود. فرصت حرف زدن با یه سری از آدم‌ها رو هیچ‌وقت نباید از دست می‌دادم. حتی اگه پر چالش شده بود.

+

خیلی وقته که دوری. و من نمی‌دونم باید چی‌کار کنم. من می‌گم «آهو به مثل رام شود با مردم / تو می‌نشوی هزار حیلت کردم!» [راستی چقدر دلم برای خوندن یه بار دیگه‌ی این داستان تنگ شده. راستی حس قبلی رو هم دیگه نمی‌گیرم ازش.] و تو؟ نمی‌دونم. شاید دقیقا همین رو بگی. شاید هم بپرسی: «حیلت؟ کدوم حیلت؟ تو؟» نمی‌دونم خب. شاید هم من آدم حیله و نیرنگ نبودم و از همین‌جا بود که باختم. تو هم نبودی. چی بگم. شاید هم اصلا تو این فضای فکری نبودی و همه‌ش همون برداشت شخصی‌ها بوده که بالا گفتم. مشکل از منه که نتونستم خوب بشناسمت؟ شایدم مشکل از همون lack of body language می‌شه که گفتم! نه؟!

و خب، من غربت پارو زدن کشتی در گل.


[ احسان خواجه‌امیری - گرداب ]

 

+
نامربوط: راجع به مخاطبای بلاگ، خب فکر کنم اگه یکی از دوستا یا آشناها نظری راجع به یه پستی داره ترجیح بدم بدونم کیه دیگه :-؟

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Chris مجتمع آموزشی شهدای علم و فناوری Maria وبلاگ اهالی خط مقدم :)) دانلود فیلم شرکت آرایشی نایبا فردانیوز دارالترجمه رسمي ارتودنسی گلبرگ یاس